جدول جو
جدول جو

معنی چشمه غویر - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه غویر
(غُ وَ)
آبی است مربنی کلب را. (منتهی الارب). آبی است متعلق به ’کلب’ که در زمین سماوه میان عراق و شام قرار دارد، و بقولی آبی است میان عقبه و قاع در راه مکه که در آن برکه ای و قبه هایی است متعلق به ام جعفر، و به زبیدیه معروف است. (از معجم البلدان). رجوع به منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه هور
تصویر چشمه هور
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه نور
تصویر چشمه نور
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه وار
تصویر چشمه وار
چشمه مانند مانند چشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه قیر
تصویر چشمه قیر
کنایه از شب، چتر عنبری، طیلسان مطّرا، چشمۀ قیرگون، چتر آبنوس، حجاب ظلمانی، شاه زنگ، چتر عنبرین، چتر شام، تخت آبنوسی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
آبی است به یمامه. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی است از آبهای بنی اسد که خالد بن ولید در جنگهای رده بدانجا فرودآمد. و این آب در وادیی به همان نام غمر است و میان ثجر و تیماء قرار دارد. مردی از مسلمانان گوید:
جزی اﷲ عنا طیئافی بلادها
و معترک الابطال خیر جزاء
هم اهل رایات السماحهو الندی
اذا ما الصبا الوت بکل خباء
هم ضربوا بعثاً علی الدین بعدما
اجابوامنادی فتنه و عماء
و خال ابونا الغمر لایسلمونه
و ثجت علیهم بالرماح دماء
مراراً فمنها یوم اعلی بزاخه
و منها القصیم ذو زهی و دعاء.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آبی است در بن کوه ابی قبیس (در مکه) که گازران در آن جامه شویند. (منتهی الارب). آبی است که در بن کوه ابی قبیس روان بوده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از شب. (آنندراج). شب تاریک. (مجموعۀ مترادفات ص 222). و رجوع به چشمۀ قیرگون شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ خوَرْ / خُر)
آفتاب. (ناظم الاطباء). قرص خورشید. خورشید:
بفسرد چون نمک ز چشمۀ خور
چشمۀ خور ز آذر تیغش.
خاقانی.
نور گیتی فروز چشمۀ خور
زشت باشد بچشم موشک کور.
سعدی.
بگفت آنچه دانست و شایسته گفت
بگل چشمۀ خور نشاید نهفت.
سعدی.
رجوع به چشمۀخورشید شود
لغت نامه دهخدا
(چِ مَ / مِ)
دهی از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی که در 15 هزارگزی شمال خاوری خوی و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ مرند به خوی واقع است دامنه ایست معتدل و 198 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جوراب بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از خورشید و آفتاب. چشمۀ نوربخش، کنایه از روشنایی خورشید. کنایه از خور و مهر و آفتاب:
چشمۀ نور منا خاک چه مأواگه تست
که فدای سر خاک تو پدر باد پدر.
خاقانی.
رجوع به چشمۀ نوربخش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ)
چشمه مانند. سوراخ مانند:
یکی درع رخشندۀ چشمه دار
که در چشم نامد یکی چشمه وار.
نظامی.
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
آفتاب. (ناظم الاطباء). کنایه از خورشید و نور آن. چشمۀ نور:
نور گیتی فروز و چشمۀ هور
زشت باشد به چشم موشک کور.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است جزء دهستان فمرود بخش حومه شهرستان قم که در 60 هزارگزی شمال قم و 8 هزارگزی خاوری راه شوسۀ قم به تهران واقع است و 50 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ لب شور. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت، شترداری و هیزم کشی و راهش مالرو است. اهالی این آبادی از طایفۀشاهسون می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
جوی شیر که در بهشت است. نهری از لبن در بهشت:
خداوند جوی و می و انگین
همان چشمۀ شیر و ماء معین.
فردوسی.
، کنایه است از برجی از بروج دوازده گانه. کنایه از برج اسد است:
چو برزد سر از چشمۀ شیر شید
جهان گشت چون روی رومی سپید.
فردوسی.
، کنایه است از پستان معشوق. (مجموعۀ مترادفات ص 77)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس که در 175 هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 77 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و ذرت، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در 36 هزارگزی شمال تربت جام واقع است. جلگه و هوایش معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
الغدیر، آبی است متعلق به بنی جعفر بن کلاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ غَ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 34 هزارگزی جنوب که دامنه و معتدل است و 5تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
آبی است مر غنی را. (منتهی الارب). آب فراوانی است متعلق به قبیلۀ غنی و نزدیک جبله قرار دارد. (از معجم البلدان). در معجم البلدان همین شرح برای غزیه (به زاء معجمه) نیز آمده است
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آبی است مر بنی سعد را. (منتهی الارب). جریر گوید:
یا صاحبی هل الصباح منیر
ام هل للوم عواذ لی تفتیر؟
انا نکلف بالغمیم حاجه
نهیا حمامه دونها و جفیر
لیت الزمان لنا یعود بیسره
ان الیسیر بذالزمان عسیر.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
آبی است در راه شام در سرزمین عذره. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِیِ کَ / کُو ثَ)
چشمه ای است در بهشت. نام چشمه ای از چشمه های بهشت:
هرگز نشان ز چشمۀ کوثر شنیده ای
کو را نشانی از دهن بی نشان تست.
سعدی.
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ)
آبی است بحجاز و آن را سدیرۀ بها هم گفته اند. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چشمه ای است واقع در کنار قصبۀ تویسرکان و چند درخت کهن سال که در آنجا درخت ’شال’ میگویند بر سر چشمه روئیده است و آنجا محل تفرج اهالی قصبه میباشد. از اول بهار تا آخر میزان دراویشی که از خارج به این ناحیه می آیند بر سر این چشمه مسکن میگزینند و روز چهارشنبۀ آخر سال که چهارشنبه سوریست تمام اهل شهر به سر این چشمه میروند و در آنجا بعضی ناهار خورده برخی گردش کرده مراجعت میکنند. الحق جای بسیار باصفا وممتازیست و درختهای حوالی چون محل اعتقاد اهالی میباشد هر کس به نیت حاجتی بر شاخۀ آنها کهنه گره میزند و تا جائی که دست رس بوده آنقدر کهنه بر آنها گره زده اند که دیگر شاخه ها برگ سبز نمی رویانند. آب چشمه کم و گواراست و چند قطعه باغ از آن آب مشروب میشود و این چشمه متعلق است به اسماعیل خان زند که از اجل دانشمندان عصر میباشد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ جَ هََ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهدکه در 27 هزارگزی شمال تربت جام و 6 هزارگزی باختر راه شوشۀ عمومی تربت جام به معدن چشمه گل واقع است. جلگه و هوایش معتدل است و 85 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. (از فرهنگ ٔ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(غَ ری یا)
آبی است نزدیک اجا. (منتهی الارب). آبی است نزدیک اجا که یکی از دو کوه طی می باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشمه قیر
تصویر چشمه قیر
چشمه گژف: شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه وار
تصویر چشمه وار
چشمه مانند: سوراخ مانند
فرهنگ لغت هوشیار